ريشه يابي نام تبريز
یازار : TurkYasha
نويسندگاني كه نامشان در بالا آمده، موقعيت تبريز را به درستي مشخص نميكنند. در واقع تبريز در دامنهي كوه سرخاب جاي ميگيرد. كوه سرخاب با بلندي 400- 500 به رنگ قرمز از طرف شمال و شمال شرق تبريز را احاطه كرده است. شهر با آب رودهاي آجي چاي و مهران چاي آبياري ميشد. مهران چايي از وسط شهر جاري بود. در كتيبهي سارگن دوم آمده است كه شهر با كانالهايي پر از آب احاطه شده است. احتمالاً اين كانالها از آب مهران چاي و آجي چاي پر ميشدند.
دربارهي زمان بناي تبريز نظرات مختلفي ارائه شده است. نادرميرزا با انتساب بناي تبريز به دورهي ساسانيان مينويسد: «شدني است كه اساس تبريز را خسرو نهاده، بعدها به ويراني گراييده و به روستايي بدل شده است.» محمد حسن خان صنيع الدوله و ولاديمير مينورسكي با نظر نادرميرزا موافق هستند.
فاوستوس مورخ ارمني كه حوادث سدهي چهارم را تا 387 م. در اثر خود آورده، جنگ شاهپور دوم ساساني (379-309) را با واساگ سردار ارمني در سالهاي 6-375 در تبريز به تصوير كشيده است: «… پادشاه ايران با سپاهيان خود به ارمنستان و سپس آترو پاتنه هجومي ترتيب داد. ارتش ايران در تاورژ اردو زد. واساگ با سپاه 200 هزار نفري خود، قرارگاه پادشاه ايران را در آنجا آتش زد. در آنجا تصوير پادشاه را يافته و با پيكان آن را دريد.»
سطرهايي كه به نقل از فاوستوس بوزاندي آورده شد، وجود تبريز را به عنوان شهري بزرگ در سدهي چهارم ثابت ميكند. سپاهيان ايران و ارمنستان در اينجا جنگيدند. به دليل اهميت نظامي تبريز، قرارگاه شاهي و قسمت اصلي ارتش ايران در آنجا مستقر بود. بيترديد شهري كه در سدهي چهارم بزرگ بوده، ميبايد خيلي پيشتر بنا شده باشد.
جكسون استاد آداب، رسوم، دين و ادبيات ايران در دانشگاه كلمبيا كه در 1903 به تبريز آمده، مينويسد:
«تبريز چنان شهري است كه تاريخ بناي آن دانسته نيست. ولي رقم هزار سال را ميتوان براي سن آن جزئي شمرد. ايرانيان ادعا ميكنند كه زبيده خاتون همسر هارون الرشيد بناي شهر را نهاده است. بدين ترتيب آنان قدمت آن را ناديده ميگيرند. درست است كه چشمهاي به نام زبيده در تبريز وجود دارد. با اينحال اين شهر در دورهي ساسانيان يعني 400 سال قبل از زبيده موجود بوده است.» جكسون كمي بعد مينويسد: «در تبريز از زير زمين سكههايي بيرون ميآيد. من يك مهر و چند سكه مربوط به دورهي ساساني و پارفيا را ديدم. اين مهر را قطعاً ميتوان به دورهي هخامنشيان مربوط دانست… مهر به شكل تخم مرغ بود. اندازهي آن 25 ميلي متر بود. در اين مهر سنگ سرخ ياقوتي بود كه بر آن تصوير شاه يا جنگاوري حك شده بود. او با خنجري دو تيغهاي در حال كشتن حيوان وحشي عجيب الخلقهاي بود. اين تصوير به تصاوير روي سنگها تخت جمشيد شبيه است.» جكسون ادامه ميدهد: «ظريف كاري روي اين مهر ثابت ميكند كه اين مهر بعدها بر اساس تصاوير ديگر ساخته نشده است. هيچ دليلي براي جعلي بودن آن وجود ندارد.»
جكسون نشان ميدهد كه پژوهشگراني همچون ويليام هيزوارد دانشمند آمريكايي انتساب اين مهر به هخامنشيان را تصديق ميكنند. بدين ترتيب انتساب اين سكهها به ساسانيان و پارفيا و مهر به هخامنشيان، اين امكان را فراهم ميآورد كه احتمال دهيم، تبريز در سدههاي هفتم تا چهارم پيش از ميلاد موجود بوده است.
برخي نظرات دربارهي قدمت شهر تبريز ابراز شده است. نادرميرزا مينويسد كه تبريز بيش از سدهي هشتم جايي آباد بوده و حصاري داشته است. مينورسكي با اساس قرار دادن واژهي «داورژ» اين شهر را به دورهي پارفيا و حتي پيش از ساسانيان منسوب ميداند. احمد كسروي تبريز را در فهرست قديميترين شهرها آورده است. جمال الدين فقيه دانشمند ايراني معاصر اشاره ميكند كه تبريز حتي ميتواند از قديميترين و نامدارترين شهرهاي مادها به شمار آيد.
نظر دانشمنداني كه نامشان در بالا آمد، به استثناي جكسون بي اساس بوده و مبتني بر مدرك و دليلي نيست. آنچنان كه معلوم است هيچ شهري به يكباره پديد نميآيد. شرايط اقتصادي و اجتماعي معيني براي پيدايش آن لازم نيست. شهرها با پيدايش طبقات و دولت به وجود ميآيند. از سوي ديگر از قديم شهرها در جاهايي مساعد براي دفاع در برابر دشمن ساخته شدند. فردريك انگلس مينويسد: «شهر جايي است كه حصارهاي سنگي، كنگرهها، خانههاي آجري يا سنگي طايفه يا اتحادي از طايفهها را در بر ميگيرد. اين ترقي بسيار بزرگ هنر ساختمان را ميرساند. ولي هم زمان علامتي از افزايش خواستههاي دفاعي و خطر است. ثروت به سرعت افزايش مييافت ولي مانند ثروت شخصهاي ديگر…»
سخنان انگلس ميتواند به تبريز نيز مربوط باشد. در سدهي هشتم قبل از ميلاد، قلعهاي با دو لايه استحكامي وجود داشته است. اطراف قلعه را خندقهايي پر از آب احاطه ميكرد. ديوارهاي دفاعي از قديم يك علامت تمايز شهر از روستا بوده است. شهرهاي قديم همراه با داشتن نقش (اقرار)، نقش تجارت و هنري نيز دارا بودهاند. همچنان كه در كتيبهي سارگن دوم ديده ميشود، در آنجا (تبريز) انبار غله، گلهي اسب و ارزاق مختلف وجود داشت. مساحت شهر آنقدر بزرگ شده بود كه اهالي اطراف آن نيز به همراه حملهي سارگن در آنجا گرد آمده بودند. تمامي اين دلايل ثابت ميكند كه تبريز در سدهي هشتم پيش از ميلاد شهري بزرگ بوده است. گفتني است كه در دورهي مورد بحث، تبريز شهري در قلمرو دولت ماننا بود.
به طور كلي تشكيل شهرها در آذربايجان به اواسط هزارهي دوم پيش از ميلاد باز ميگردد. از كتيبهي سارگن دوم مشخص ميشود كه شهرهايي همچون ايزيرتو، اوشكايا (اسكوي كنوني)، آنياشتانيا، اولخو و… در اراضي ماننا موجود بوده است.
شهر تارويي- تارماكيس (تبريز) در حوزهي آجي چاي، جنوب كوه سرخاب، شمال سهند و شرق درياچهي اروميه به ميدان جنگ تبديل شده بود. پيش از شرح كتيبهي سارگن دوم، موقعيت جغرافيايي تبريز را در اين دوره به صورت مختصر مرور ميكنيم. به هنگام تشكيل دولت ماننا سه نيم ناحيه در حوزهي درياچهي اورميه موجود بود. يكي از آنها «قيلزان» در سواحل غرب درياچه بود. دومي ناحيهي جنوب درياچه با مركزيت زاموا بود. همين ناحيه اساس حيات اقتصادي ماننا را در خود داشت. سومين ناحيه در شرق درياچهي اورميه قرار داشت. كوه سهند اين ناحيه را به دو قسمت تقسيم ميكرد. جنوب سهند «اويشديش» (تقريباً غرب مراغه) در قلمرو ماننا بود. قسمتي كه شامل تبريز كنوني بود يعني منطقهي آجي چاي، به صورت مستقل محل زندگي طايفهي دامي بود. اين قسمت به نسبت دو ناحيهي ديگر از نظر اقتصادي بسيار پيشرفت كرده بود. در اينجا باغداري و صيفي كاري به صورت گسترده وجود داشت.
در آن اراضي كه دولت اورارتو اشغال كرده بود، كانالها كشيده شدند. آشوريان مانع اين كار بودند. در سدهي هشتم پيش از ميلاد، دولت ماننا تابع اورارتو و آشور نبوده و خود به صورت مستقل عمل ميكرد. در دورهي حاكميت ايرانزو، شهر ايزيرتو يا ايزيرتا به عنوان پايتخت ماننا از نظر اقتصادي و نظامي مركزيت داشت. ولي كشمكشهاي داخلي پس از مرگ ايرانزو به سستي و ضعف آن انجاميد. سارگن دوم با استفاده از فرصت به ماننا لشكر كشيد. در كتيبهاي كه نبردهاي سارگن دوم را به زبان آشوري در سال 714 پيش از ميلاد به تصوير كشيده، نام 21 شهر آمده است.
سارگن دوم در هفتمين سال پادشاهياش (سال 717 پ. م) به قلمرو ماننا داخل ميشود. او پس از تصرف اوشكايا به قلعهي استحكام يافتهي تارويي- تارماكيس ميرسد. اين قلعه كه در منطقهي باري قرار داشت، بسيار استوار بود. از كتيبهي سارگن پيداست كه داليها در شهر ميزيستند. سارگن دوم به اوشكايا در مرز اورارتو ميرسد. او پس از تصرف اوشكايا و آنياشتانيا، قلعههاي تارويي-تارماكيس را در محل تبريز كنوني يا كمي آن طرفتر اشغال ميكند. سارگن در كتيبه چنين ميگويد: «ديوارهاي دژ تارماكيس دو لايه بود. در اينجا خندقي به اندازهي فرات است و اطراف را جنگلهايي پر پشت احاطه كردهاند. بناهاي زيبايي در شهر وجود دارند.»
شهر در اين كتيبه تارويي- تارماكيس ناميده شده و همچنين از اولخو نيز نام برده است. در اين كتيبه به هنگام بحث از بناهاي شهر بيان شده است كه در اين بناها درختان سدر براي ساخت ستون مورد استفاده قرار گرفتهاند. در اينجا سدهاي محكمي وجود دارد. تمامي ارزاق و دواب مورد نياز سپاه در اينجا نگهداري ميشد. اسبهاي مورد نياز سپاه نيز در اينجا پرورش مييافتند. ساكنان نواحي اطراف از ترس در اينجا گرد آمده بودند.
«هنگامي كه من به شهر تارماكيس يورش بردم اهالي آنجا را ترك گفته و به صحراها گريختند. اين سرزمين را به چنگ آوردم. در جاهايي مسكوني كه به وضع جنگي استحكام يافته بودند نبرد كردم. ديوارهاي همان دژها را تا به پي ويران كرده با خاك يكسان نمودم. خانههاي داخل دژ را آتش زدم. آذوقهي فراوان ساكنان آنجا را در آتش سوزاندم. انبارها انباشته از جو را گشوده و آذوقهي سپاهيان بي شمارم را تأمين نمودم. 30 روستاي اطراف دژ را سوزاندم. دود بر آسمان برخاست.»
از نوشتهي موجود در كتيبه معلوم ميشود كه اهالي تارماكيس در برابر هجوم سپاهيان سارگن دوم ايستادگي جانانهاي كردهاند. از سوي ديگر گرد آمدن اهالي اطراف در اينجا، وجود انبارهاي آذوقه و نيروهاي سواره ثابت ميكند كه تارماكيس در سال 714 پ. م شهري بزرگ بوده است. علاوه بر اين تارماكيس به دليل دارا بودن دژها و ديوارهاي بزرگ و جاي گيري در شمال كوه سهند، اهميت نظامي فراواني داشته است. خود دژ با آب محاصره شده و با خندقهايي عميق احاطه شده بود. مليكيشويلي تارويي- تارماكيس را شهري استحكام يافته مينامد. اقرار عليف نيز به درستي تارويي- تارماكيس را تاوريز (تبريز) ناميده است.
در كتيبه از زيبايي بناهاي موجود در تارماكيس بحث ميشود. اين نيز پيشرفت معماري آن دوره را نشان ميدهد. اهالي تارماكيس عبارت از جنگجويان داوطلب بودند. آنان كشت و زرع داشتهاند. زمينهاي رعيت داخل در زمينهاي اربابي بود. كانالهاي موجود در اينجا تنها براي زمينهاي دولتي به كار نميرفت. صاحبان مزارع خصوصي حتي از كانالهاي اربابي استفاده ميكردند. بيشتر اسيراني كه از تارماكيس گرفته شده، كارگران باغها و كارگاههاي صنعتي شاهي بودهاند. چرا كه در مراكز انضباطي اورارتو كارگاههاي صنعتي شاهي بزرگي وجود داشتند.
آنچنان كه پيداست شهرها هيچ كدام به يكباره پديد نميآيند. طبق نوشتهي كتيبه، از آنجا كه تبريز در سدهي هشتم پ.م موجود بوده احتمال دارد كه اين شهر در اواخر هزارهي دوم پ.م شكل يافته باشد. بدين ترتيب با اين محاسبه، تبريز به عنوان يك شهر با تاريخي 3 هزار ساله است. در 1960 باستان شناسان انگليسي در قره تپه (يانيق تپه) در 30 كيلومتري جنوب غرب، خانههايي با ديوارههاي گلي و آجر نپخته مربوط به 2100-1900 پ.م يافتند. در اينجا كارگاه و انبار آذوقه نيز موجود است. اين دلايل نشان ميدهد كه اهالي تبريز و اطراف آن از بسيار قديم به صنعت اشتغال داشتند.
بدين ترتيب همچنان كه تبريز در سدهي هشتم پ.م شهري آباد بوده، در نتيجهي هجوم سارگن دوم تماماً ويران شده، سپس بازسازي شده و در سدهي چهارم و سوم به شهري بزرگ تبديل شده است. جالب است كه تقريباً از همان دوره يعني سدههاي سوم و چهارم پ.م تا اوايل سدهي هفتم به نام تبريز در منابع برخورد نميشود. تنها در دورهي هجوم عربها به آذربايجان، نام تبريز به ميان ميآيد. در نيمهي نخست سدهي نهم تبريز دژي شده و در اواسط همان سده گسترش يافته و مستحكم شده است. وجناء بن رواد در آنجا دربار و استحكامات دفاعي بر پا كرده بود. احتمالاً تبريز چندين بار در معرض زلزله يا هجوم دشمنان ويران و به قصبهاي تبديل شده و سپس دوباره از نو مركز تجارت و صنعت شده است.
ريشهي واژهي «تبريز» تاكنون مشخص نشده است. سيد احمد كسروي كه دير زماني پيرامون نام روستاها و شهرهاي آذربايجان پژوهش كرده، اعتراف ميكند كه دربارهي منشأ واژهي تبريز به نتيجهاي نرسيده است. «من پس از جستجويي دور و دراز، معناي واژهي تبريز را متوجه نشدم. از آن رو جستجو را ادامه ندادم.» به نظر كسروي تمامي نوشتههاي موجود در كتابها يا مسائل مشهور در افواه پيرامون معناي تبريز، از دايرهي علم و منطق خارج است. در نهايت اين پژوهشگر بينتيجه بودن جستجويش را اذعان ميكند.
اصطلاح «تبريز» از سدهي 17 تاكنون توجه نه تنها دانشمندان شرق بلكه دقت دانشمندان اروپايي را برانگيخته است. شاردن در اين باره مينويسد: «من چنان شهري نميشناسم كه نام آن به اندازهي تبريز موجب مباحثه شود.» فلاندن سفير دولت فرانسه كه در سال 1841 به ايران آمده در عرض 16 روزي كه در تبريز اقامت داشت به مسئلهي نام تبريز در كنار مسائل ديگر توجه كرد. نادر ميرزا مينويسد كه بر ما معلوم نيست نام تبريز از كدام زبان است. در اين باره نميتوانم سخني بگويم.
بدين ترتيب برخي پژوهشگران در زمينهي منشأ زباني تبريز و معناي آن، با دشواري مواجه شدهاند. همراه با اين، كساني نيز كوشيدهاند تا اين نام جغرافي را از نظر معنا توضيح دهند. كساني بر اين عقيدهاند كه نام تبريز از زبان فارسي و از دو جزء تب ريز تشكيل يافته است. اينان به اين روايت استفاده ميكنند كه گويا زبيده همسر هارون الرشيد به تب دچار شده در اينجا بهبود يافته، در اينجا شهري ساخته و نام «تبريز» بر آن نهاده است.
به نظر برخي پژوهشگران اين نظريه نخستين بار توسط حمدالله مستوفي در نزهة القلوب مطرح شده است. خاقاني شرواني شاعر آذربايجاني سدهي 12 باطل بودن اين نظريه را بيان كرده ولي برخي دانشمندان سدههاي مياني به نظريهي قزويني استناد كردهاند. اين در حالي است كه نويسندهي كتاب «عجايب الدنيا» در اوايل سدهي 13 يعني خيلي پيشتر از قزويني نظريهي بناي تبريز توسط زبيده را مطرح كرده است.
با مرور منابع عربي سدههاي مياني آشكار ميشد كه زبيده خاتون در آذربايجان نبوده است. از سوي ديگر حمدالله قزويني ادعا ميكند كه زبيده خاتون در سال 175 هـ (2-791) بناي تبريز را نهاده است. حال آنكه ياقوت حموي ذكر ميكند كه در سال 25 هجري (6-645) در دورهي خلافت عثمان، عبدالله بن شبيل الاحمصي به مغان، تبريز و تيلسان (منطقهي تالش) حمله كرده و غنيمت گرفته است. اليعقوبي نويسندهي سدهي نهم در بحث از حوادث سال 141 هـ (9-758) مينويسد: «ابوجعفر، يزيدبن اسيد السلمي را به ارمنستان، يزيد بن حاتم المهلبي را براي آذربايجان والي تعيين كرد. يمانيان را به آذربايجان كوچانيد. در بين كوچندگان رواد بن المثني الازدي نيز بود. رواد از تبريز تا بذ حاكم شد.» از اينجا روشن ميشود كه نام تبريز در سال 25 آمده و نظريهي بناي تبريز در سال 175 توسط زبيده خاتون تماماً اشتباه است. به نظر اليعقوبي نام شهر نه تَبريز بلكه تِبريز است.
كساني نيز با ارائهي معني «نورفشان» براي تبريز، تاريخ بناي شهر را بيشتر به عقب برده و به آتش پرستي ارتباط ميدهند. محمد حسين خلف تبريزي برهان (سدهي 17) بناي تبريز را با آتشكدهها مربوط دانسته و عنوان كرده كه تبريز در گذشته «آذربادگان» (يعني نگهبان آتش) ناميده ميشد. شاردن هنگامي كه در تبريزبوده، به استناد گفتهي ميرزا طاهر خزانهدار ادارهي ماليهي تبريز، معني اين نام را به صورت تاب (نور) + ريز (فشان) (نور فشان) توضيح داده است.
سعيد نفيسي با ذكر اين نكته كه شكل نخستين تبريز به صورت تاب و يا تف بوده، اشاره كرده است كه اين نام با فورانهاي آتشفشاني سهند ارتباط داشته است. برخي منابع ارمني تبريز را به صورت تاورز و يا تاورژ به معناي محل انتقام ذكر كردهاند. آنگونه كه مشخص است فاوستوس نوزاندي اين نامها را در ارتباط با حوادث اواخر سدهي چهارم يعني زمان زندگي خود ذكر كرده است.
برخي نيز نام تبريز را به معناي «جنبيدن» و «شهر ناراحت» ذكر كردهاند. نخستين بار دانشمند روسي مشهور اي. برزين اين نظريه را مطرح كرد. او با تعبيراتي چون «شهري كه در آن تب ميريزد» و يا «نور فشان» موافق نبوده و مينويسد كه اين نام را بهتر ميبود كه در معناي «شهري كه ناراحتي ميآفريند» درست بدانيم. اين احتمال از نظر وقوع چندين زلزله در شهر ميتواند درست باشد. اين درست است كه زلزلههاي پياپي شهر را لرزاندهاند ولي نسبت دادن اين نام به زلزلهها پايهي علمي ندارد. م. محمدوف از ريشهي تركي اين نام سخن ميگويد. حال آنكه فعلاً بر جهان علم مشخص نيست كه اقوام ترك زبان در جايي كه «تاوري»، «تارماكيس» و «تاورژ» نام داشته، سكونت گزيدهاند.
تارويي- تارماكيس شكل اوليهي نام تبريز است. همچنان كه در بالا گفته شد نختسين بار سارگن دوم در كتيبهاي كه به زبان آشوري و در شرح نبردش با اورارتو در سال 714 پ.م نوشته، در اين باره بحث نموده است. دانشمند معروف شوروي اي. دياكونف و ا. عليف در آثار پژوهشي خود دربارهي مادها، پيرامون تبريز نيز اطلاعاتي دادهاند.
تارويي- تارماكيس يا همان تبريزي كه در كتيبهي سارگن از آن نام برده شده، در محل كنوني و يا كمي آن طرفتر قرار داشت. بدين ترتيب «تبريز» كنوني نخستين بار به شكل «تارويي- تارماكيس» آمده و بعدها در منابع عربي به صورت «تَبريز» و «تِبريز» و در منابع پارسي «تَبريز»، در منابع پيش از ميلاد به گونهي «تاورژ»، «داورژ» و در لهجهي محل آذربايجان به شكل «تربيز» قيد شده است.
دربارهي «تارويي- تارماكيس» كه شكل اوليهي «تبريز» است، ملاحظات مشخصي از نظر ريشه شناسي وجود دارد. اي. دياكونف و ع. فاضلي اين واژه را در زبان آشوري قديم به معناي «قلعهي دو لايه» گرفتهاند و خ. هيوبرگ و اي. گرانتوفسكي بر مبناي اوستا، آن را در معناي «ديو»ي كه با «تائوري» الهي شده آوردهاند. ولي به نظر ما اين نام با توري، نام باستان كوه سرخاب ارتباط دارد. كلاويخو مينويسد كه «تبريز دشتي در ميان دو كوه جاي گرفته است. كوههاي سمت چپ آن تا اطراف شهر گستردهاند. در شمال آن نيز رشته كوههايي وجود دارند.» شهر تبريز از سه سمت شرق به سرخاب، غرب به يانيق و جنوب به سهند محدود است.
كنتاريني كه نام تبريز را با كوه ارتباط داده، مينويسد كه: «در نزديكي اين شهر چند كوه سرخ فام مشاهده ميشود. ميگويند كه كوههاي توري ناميده ميشوند.» به نظر ما اين بايد كوه سرخاب باشد. توماس هربرت و آدام اولئاريوس نيز اشاره ميكنند كه نام تبريز از كوهي به نام «تاوروز» برداشته شده است. چرا كه اين شهر در دامنهي همين كوه است. آدام اولئاريوس مينويسد كه امروزه تبريز در دامنهي كوهي به نام «توروس» واقع شده است.
با در نظر گرفتن موارد فوق اين احتمال پيش ميآيد كه تارويي نام باستان تبريز با نام تارويي يا توري كه نام كوه سرخاب بوده، ارتباط دارد. نام اين كوه نيز در گذشته تائوري و يا تووري بوده است. بدين ترتيب با افزودن حرف (ز) به آخر «تارويي» «تاوري» و «تائوري» واژهي «تاورژ»، «داورژ»، «توريز» و «تبريز» به وجود آمده است. بيترديد اين مطلب در حد يك احتمال است و پژوهشهاي آينده، تكليف قطعي آن را روشن خواهد كرد.
___________________
. حتي تيمور خود گفته بود تبريز چنان قدمتي دارد كه هيچكس نمي داند چه زماني به وجود آمده است. ن.ك: احمدكاويان پور. تاريخ عمومي آذربايجان. اورميه. 1346. ص 127 به نقل از كتاب منم تيمور جهانگشا.»
. تاورنيه ص 66، شاردن جلد 2. صص 412 و 413
. ن.ك: مرآت البلدان ناصري. ص 362
. همان. ص 341
. نادرميرزا. تاريخ تبريز. ص 17
. مرآت البلدان ناصري. ص 342. مينورسكي. تاريخ تبريز. صص 7و8
. فاوستوس بوزاند.. صص 113، 114 و 119
. همان. صص 146-149
. سفرنامه جكسون. ترجمهي منوچهر اميري. تهران. 1352. ص 57 و 70
. همان.
. همان.
. همان.
. هخامنشيان از 550 تا 331 پيش از ميلاد و اشكانيان از 248 پيش از ميلاد تا 227 ميلادي حكمراني داشتند.
. نادرميرزا. همان. ص 18
. مينورسكي. تاريخ تبريز. ص 7
. احمد كسروي. آذري يا زبان باستان آذربايگان. تهران. 1304. ص4
. جمال الدين فقيه. آتروپاتكان و نهضت ادبي. تهران. 1346. ص 23
. F.Angels. Ailanin khusisi mul;iatinin va dovlatin manshai. Asarnashr. Baki. 1971. se. 180
. ن.ك: مقاله اي.م.دياكونف. درباره اورارتو. 1952. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 1. صص 96 و 97
. همان. صص 317 و 327
. ن.ك: كتاب تاريخ ماد از اقرار عليف. باكو 1960. صص 40 و 42 همچنين: تاريخ ماد. از دياكونف. مسكو. 1956. ص 88 و تاريخ ماننا از كاشاكاي. باكو. 1977. صص 44،48، 64 و 65
- Abdollah fazeli. Tabriz shaharinin gadim tarikhinindan. Azarbaijan jurnali. 1971. No.20. se. 44, 48, 64 , 65
. دياكونف. همان. ص 218. عليف. همان. صص 212-216. كاشاكاي. همان. ص 57
. براي آگاهي بيشر ن.ك: به مقالهي دياكونف دربارهي تاريخ اورارتو. . 1951. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 2. صص317، 327
. دياكونف. همان. ص 326
. ن.ك: مقالهي اي.م.دياكونف. دربارهي اورارتو. 1952. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 1. صص 96 و 97
. اولخو در شمال درياچه اورميه و در نزيكي مرند كنوني جاي گرفته است. ن.ك: مقالهي مليكيشويلي دربارهي تاريخ اورارتو. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. 1951. شمارهي 4. صص 23
. ن.ك: به مقالهي دياكونف دربارهي تاريخ اورارتو. . 1951. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 2. ص317
. عبدالله فاضلي. همان. ص 72
. مليكيشويلي. همان. ص 23
. اقرار عليف. همان. ص 213
. ن.ك: مقالهي اي.م.دياكونف. دربارهي اورارتو. 1952. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 1. ص99
ن.ك: مقالهي ق.آ. دژده و ش. اسمي زاده. دربارهي تاريخ تبريز. مجلهي آكادمي علوم اتحاد شوروي. 1968. شماره2.
. تاريخ اليعقوبي. بيروت. جلد2. ص 371. تاريخ الامم والملوك. طبري. جلد1. ص 30. البلاذري. فتوح البلدان. ليدن. ص 331. ابن فقيه. كتاب البلدان. ص 284
. براي آگاهي بيشتر دربارهي زلزلههاي تبريز ن.ك:
- C.A. Onollahi. Tabrizda bash veran zalzalar hagginda.. Azrabaian SSR EA maruzalari. 1976. No. 1. s. 98-101
. كسروي. همان. ص 10
. شاردن. جلد2. ص 412
. ن.ك: مرآت البلدان ناصري. ص 376
. نادرميرزا. همان. ص15
. خاقاني شيرواني ميگويد:
نه تب اول حرف تبريز است ليك صحت رسان هر نفر است
ديدي آن جانور كه زايد مشك نامش آهو و او همه هنر است
. عجايب الدنيا. ورقهي 200
. نزهة القلوب. تهران. 1958. ص 85
. ياقوت حموي. معجم البلدان. تهران. جلد1. ص 174
. تاريخ اليعقوبي. جلد 2. ص 371
. همان. ص 371
. محمدحسين بن خلف تبريزي. برهان قاطع. كلكلته. 1860. ص 17
. شاردن. جلد2. صص 414 و 415. مرآت البلدان ناصري. ص 356
. سعيد نفيسي. فرهنگنامه پارسي. تهران. 1319. ص 79
. فاوستوس بوزاند. همان. صص 113و 119
. И. Н. Березин. Путешествие по северной Перcии. Казань. 1853. p.53
. ن.ك: مقالهي م. محمدوف. دربارهي جغرافياي تبريز. مجلهي آكادمي علوم جمهوري آذربايجان. 1974. شمارهي4. صص 72-74
. تارويي تارماكيس نام پيشين تبريز است. ن.ك:
دياكونف. همان ص 216. همچنين مقالهي دياكونف دربارهي تاريخ اورارتو. . 1951. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 2. ص335. اقرار عليف. همان. ص213.
- عبدالعلي كارنگ. قديمترين مأخذ دربارهي نام تبريز. نشريهي دانشكدهي ادبيات. 1345. شمارهي 2. ص 175
- ن.ك: كتاب گرانتوفسكي دربارهي تاريخ ايران. مسكو. 1970. ص 280
- عبدالله فاضلي. همان. ص73
- شمس الدين سامي در سخني بي اساس ميگويد كه به شهر تبريز «غراقه» ميگويند. ن.ك:
شمس الدين سامي. قاموس الاعلام. جلد1. استانبول. 1306 هجري. ص 28
. ن.ك: مقالهي دياكونف دربارهي تاريخ اورارتو. . 1951. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 2-4.
. دياكونف. تاريخ ماد. ص 216. اقرار عليف. تاريخ ماد. ص 213
. دياكونف. همان. ص 216. گرانتوفسكي. همان. صص 280-283
ن.ك: سفرنامهي كلاويخو. صص161و 162
. طباطبايي محمدرضا. تاريخ اولاد الاطهر. تبريز. 1304هجري. صص 132 و 133
. كنتاريني. سفرنامهي ونيزيان در ايران. ص 135
. Tomas Herbert. Travels in Persia. (1627-1629). Abridged and ed. Bu sir William Foster, London. 1928. p.312,314
همچنين ن.ك به كتاب آدام اولئاريوس درباره
دربارهي زمان بناي تبريز نظرات مختلفي ارائه شده است. نادرميرزا با انتساب بناي تبريز به دورهي ساسانيان مينويسد: «شدني است كه اساس تبريز را خسرو نهاده، بعدها به ويراني گراييده و به روستايي بدل شده است.» محمد حسن خان صنيع الدوله و ولاديمير مينورسكي با نظر نادرميرزا موافق هستند.
فاوستوس مورخ ارمني كه حوادث سدهي چهارم را تا 387 م. در اثر خود آورده، جنگ شاهپور دوم ساساني (379-309) را با واساگ سردار ارمني در سالهاي 6-375 در تبريز به تصوير كشيده است: «… پادشاه ايران با سپاهيان خود به ارمنستان و سپس آترو پاتنه هجومي ترتيب داد. ارتش ايران در تاورژ اردو زد. واساگ با سپاه 200 هزار نفري خود، قرارگاه پادشاه ايران را در آنجا آتش زد. در آنجا تصوير پادشاه را يافته و با پيكان آن را دريد.»
سطرهايي كه به نقل از فاوستوس بوزاندي آورده شد، وجود تبريز را به عنوان شهري بزرگ در سدهي چهارم ثابت ميكند. سپاهيان ايران و ارمنستان در اينجا جنگيدند. به دليل اهميت نظامي تبريز، قرارگاه شاهي و قسمت اصلي ارتش ايران در آنجا مستقر بود. بيترديد شهري كه در سدهي چهارم بزرگ بوده، ميبايد خيلي پيشتر بنا شده باشد.
جكسون استاد آداب، رسوم، دين و ادبيات ايران در دانشگاه كلمبيا كه در 1903 به تبريز آمده، مينويسد:
«تبريز چنان شهري است كه تاريخ بناي آن دانسته نيست. ولي رقم هزار سال را ميتوان براي سن آن جزئي شمرد. ايرانيان ادعا ميكنند كه زبيده خاتون همسر هارون الرشيد بناي شهر را نهاده است. بدين ترتيب آنان قدمت آن را ناديده ميگيرند. درست است كه چشمهاي به نام زبيده در تبريز وجود دارد. با اينحال اين شهر در دورهي ساسانيان يعني 400 سال قبل از زبيده موجود بوده است.» جكسون كمي بعد مينويسد: «در تبريز از زير زمين سكههايي بيرون ميآيد. من يك مهر و چند سكه مربوط به دورهي ساساني و پارفيا را ديدم. اين مهر را قطعاً ميتوان به دورهي هخامنشيان مربوط دانست… مهر به شكل تخم مرغ بود. اندازهي آن 25 ميلي متر بود. در اين مهر سنگ سرخ ياقوتي بود كه بر آن تصوير شاه يا جنگاوري حك شده بود. او با خنجري دو تيغهاي در حال كشتن حيوان وحشي عجيب الخلقهاي بود. اين تصوير به تصاوير روي سنگها تخت جمشيد شبيه است.» جكسون ادامه ميدهد: «ظريف كاري روي اين مهر ثابت ميكند كه اين مهر بعدها بر اساس تصاوير ديگر ساخته نشده است. هيچ دليلي براي جعلي بودن آن وجود ندارد.»
جكسون نشان ميدهد كه پژوهشگراني همچون ويليام هيزوارد دانشمند آمريكايي انتساب اين مهر به هخامنشيان را تصديق ميكنند. بدين ترتيب انتساب اين سكهها به ساسانيان و پارفيا و مهر به هخامنشيان، اين امكان را فراهم ميآورد كه احتمال دهيم، تبريز در سدههاي هفتم تا چهارم پيش از ميلاد موجود بوده است.
برخي نظرات دربارهي قدمت شهر تبريز ابراز شده است. نادرميرزا مينويسد كه تبريز بيش از سدهي هشتم جايي آباد بوده و حصاري داشته است. مينورسكي با اساس قرار دادن واژهي «داورژ» اين شهر را به دورهي پارفيا و حتي پيش از ساسانيان منسوب ميداند. احمد كسروي تبريز را در فهرست قديميترين شهرها آورده است. جمال الدين فقيه دانشمند ايراني معاصر اشاره ميكند كه تبريز حتي ميتواند از قديميترين و نامدارترين شهرهاي مادها به شمار آيد.
نظر دانشمنداني كه نامشان در بالا آمد، به استثناي جكسون بي اساس بوده و مبتني بر مدرك و دليلي نيست. آنچنان كه معلوم است هيچ شهري به يكباره پديد نميآيد. شرايط اقتصادي و اجتماعي معيني براي پيدايش آن لازم نيست. شهرها با پيدايش طبقات و دولت به وجود ميآيند. از سوي ديگر از قديم شهرها در جاهايي مساعد براي دفاع در برابر دشمن ساخته شدند. فردريك انگلس مينويسد: «شهر جايي است كه حصارهاي سنگي، كنگرهها، خانههاي آجري يا سنگي طايفه يا اتحادي از طايفهها را در بر ميگيرد. اين ترقي بسيار بزرگ هنر ساختمان را ميرساند. ولي هم زمان علامتي از افزايش خواستههاي دفاعي و خطر است. ثروت به سرعت افزايش مييافت ولي مانند ثروت شخصهاي ديگر…»
سخنان انگلس ميتواند به تبريز نيز مربوط باشد. در سدهي هشتم قبل از ميلاد، قلعهاي با دو لايه استحكامي وجود داشته است. اطراف قلعه را خندقهايي پر از آب احاطه ميكرد. ديوارهاي دفاعي از قديم يك علامت تمايز شهر از روستا بوده است. شهرهاي قديم همراه با داشتن نقش (اقرار)، نقش تجارت و هنري نيز دارا بودهاند. همچنان كه در كتيبهي سارگن دوم ديده ميشود، در آنجا (تبريز) انبار غله، گلهي اسب و ارزاق مختلف وجود داشت. مساحت شهر آنقدر بزرگ شده بود كه اهالي اطراف آن نيز به همراه حملهي سارگن در آنجا گرد آمده بودند. تمامي اين دلايل ثابت ميكند كه تبريز در سدهي هشتم پيش از ميلاد شهري بزرگ بوده است. گفتني است كه در دورهي مورد بحث، تبريز شهري در قلمرو دولت ماننا بود.
به طور كلي تشكيل شهرها در آذربايجان به اواسط هزارهي دوم پيش از ميلاد باز ميگردد. از كتيبهي سارگن دوم مشخص ميشود كه شهرهايي همچون ايزيرتو، اوشكايا (اسكوي كنوني)، آنياشتانيا، اولخو و… در اراضي ماننا موجود بوده است.
شهر تارويي- تارماكيس (تبريز) در حوزهي آجي چاي، جنوب كوه سرخاب، شمال سهند و شرق درياچهي اروميه به ميدان جنگ تبديل شده بود. پيش از شرح كتيبهي سارگن دوم، موقعيت جغرافيايي تبريز را در اين دوره به صورت مختصر مرور ميكنيم. به هنگام تشكيل دولت ماننا سه نيم ناحيه در حوزهي درياچهي اورميه موجود بود. يكي از آنها «قيلزان» در سواحل غرب درياچه بود. دومي ناحيهي جنوب درياچه با مركزيت زاموا بود. همين ناحيه اساس حيات اقتصادي ماننا را در خود داشت. سومين ناحيه در شرق درياچهي اورميه قرار داشت. كوه سهند اين ناحيه را به دو قسمت تقسيم ميكرد. جنوب سهند «اويشديش» (تقريباً غرب مراغه) در قلمرو ماننا بود. قسمتي كه شامل تبريز كنوني بود يعني منطقهي آجي چاي، به صورت مستقل محل زندگي طايفهي دامي بود. اين قسمت به نسبت دو ناحيهي ديگر از نظر اقتصادي بسيار پيشرفت كرده بود. در اينجا باغداري و صيفي كاري به صورت گسترده وجود داشت.
در آن اراضي كه دولت اورارتو اشغال كرده بود، كانالها كشيده شدند. آشوريان مانع اين كار بودند. در سدهي هشتم پيش از ميلاد، دولت ماننا تابع اورارتو و آشور نبوده و خود به صورت مستقل عمل ميكرد. در دورهي حاكميت ايرانزو، شهر ايزيرتو يا ايزيرتا به عنوان پايتخت ماننا از نظر اقتصادي و نظامي مركزيت داشت. ولي كشمكشهاي داخلي پس از مرگ ايرانزو به سستي و ضعف آن انجاميد. سارگن دوم با استفاده از فرصت به ماننا لشكر كشيد. در كتيبهاي كه نبردهاي سارگن دوم را به زبان آشوري در سال 714 پيش از ميلاد به تصوير كشيده، نام 21 شهر آمده است.
سارگن دوم در هفتمين سال پادشاهياش (سال 717 پ. م) به قلمرو ماننا داخل ميشود. او پس از تصرف اوشكايا به قلعهي استحكام يافتهي تارويي- تارماكيس ميرسد. اين قلعه كه در منطقهي باري قرار داشت، بسيار استوار بود. از كتيبهي سارگن پيداست كه داليها در شهر ميزيستند. سارگن دوم به اوشكايا در مرز اورارتو ميرسد. او پس از تصرف اوشكايا و آنياشتانيا، قلعههاي تارويي-تارماكيس را در محل تبريز كنوني يا كمي آن طرفتر اشغال ميكند. سارگن در كتيبه چنين ميگويد: «ديوارهاي دژ تارماكيس دو لايه بود. در اينجا خندقي به اندازهي فرات است و اطراف را جنگلهايي پر پشت احاطه كردهاند. بناهاي زيبايي در شهر وجود دارند.»
شهر در اين كتيبه تارويي- تارماكيس ناميده شده و همچنين از اولخو نيز نام برده است. در اين كتيبه به هنگام بحث از بناهاي شهر بيان شده است كه در اين بناها درختان سدر براي ساخت ستون مورد استفاده قرار گرفتهاند. در اينجا سدهاي محكمي وجود دارد. تمامي ارزاق و دواب مورد نياز سپاه در اينجا نگهداري ميشد. اسبهاي مورد نياز سپاه نيز در اينجا پرورش مييافتند. ساكنان نواحي اطراف از ترس در اينجا گرد آمده بودند.
«هنگامي كه من به شهر تارماكيس يورش بردم اهالي آنجا را ترك گفته و به صحراها گريختند. اين سرزمين را به چنگ آوردم. در جاهايي مسكوني كه به وضع جنگي استحكام يافته بودند نبرد كردم. ديوارهاي همان دژها را تا به پي ويران كرده با خاك يكسان نمودم. خانههاي داخل دژ را آتش زدم. آذوقهي فراوان ساكنان آنجا را در آتش سوزاندم. انبارها انباشته از جو را گشوده و آذوقهي سپاهيان بي شمارم را تأمين نمودم. 30 روستاي اطراف دژ را سوزاندم. دود بر آسمان برخاست.»
از نوشتهي موجود در كتيبه معلوم ميشود كه اهالي تارماكيس در برابر هجوم سپاهيان سارگن دوم ايستادگي جانانهاي كردهاند. از سوي ديگر گرد آمدن اهالي اطراف در اينجا، وجود انبارهاي آذوقه و نيروهاي سواره ثابت ميكند كه تارماكيس در سال 714 پ. م شهري بزرگ بوده است. علاوه بر اين تارماكيس به دليل دارا بودن دژها و ديوارهاي بزرگ و جاي گيري در شمال كوه سهند، اهميت نظامي فراواني داشته است. خود دژ با آب محاصره شده و با خندقهايي عميق احاطه شده بود. مليكيشويلي تارويي- تارماكيس را شهري استحكام يافته مينامد. اقرار عليف نيز به درستي تارويي- تارماكيس را تاوريز (تبريز) ناميده است.
در كتيبه از زيبايي بناهاي موجود در تارماكيس بحث ميشود. اين نيز پيشرفت معماري آن دوره را نشان ميدهد. اهالي تارماكيس عبارت از جنگجويان داوطلب بودند. آنان كشت و زرع داشتهاند. زمينهاي رعيت داخل در زمينهاي اربابي بود. كانالهاي موجود در اينجا تنها براي زمينهاي دولتي به كار نميرفت. صاحبان مزارع خصوصي حتي از كانالهاي اربابي استفاده ميكردند. بيشتر اسيراني كه از تارماكيس گرفته شده، كارگران باغها و كارگاههاي صنعتي شاهي بودهاند. چرا كه در مراكز انضباطي اورارتو كارگاههاي صنعتي شاهي بزرگي وجود داشتند.
آنچنان كه پيداست شهرها هيچ كدام به يكباره پديد نميآيند. طبق نوشتهي كتيبه، از آنجا كه تبريز در سدهي هشتم پ.م موجود بوده احتمال دارد كه اين شهر در اواخر هزارهي دوم پ.م شكل يافته باشد. بدين ترتيب با اين محاسبه، تبريز به عنوان يك شهر با تاريخي 3 هزار ساله است. در 1960 باستان شناسان انگليسي در قره تپه (يانيق تپه) در 30 كيلومتري جنوب غرب، خانههايي با ديوارههاي گلي و آجر نپخته مربوط به 2100-1900 پ.م يافتند. در اينجا كارگاه و انبار آذوقه نيز موجود است. اين دلايل نشان ميدهد كه اهالي تبريز و اطراف آن از بسيار قديم به صنعت اشتغال داشتند.
بدين ترتيب همچنان كه تبريز در سدهي هشتم پ.م شهري آباد بوده، در نتيجهي هجوم سارگن دوم تماماً ويران شده، سپس بازسازي شده و در سدهي چهارم و سوم به شهري بزرگ تبديل شده است. جالب است كه تقريباً از همان دوره يعني سدههاي سوم و چهارم پ.م تا اوايل سدهي هفتم به نام تبريز در منابع برخورد نميشود. تنها در دورهي هجوم عربها به آذربايجان، نام تبريز به ميان ميآيد. در نيمهي نخست سدهي نهم تبريز دژي شده و در اواسط همان سده گسترش يافته و مستحكم شده است. وجناء بن رواد در آنجا دربار و استحكامات دفاعي بر پا كرده بود. احتمالاً تبريز چندين بار در معرض زلزله يا هجوم دشمنان ويران و به قصبهاي تبديل شده و سپس دوباره از نو مركز تجارت و صنعت شده است.
ريشهي واژهي «تبريز» تاكنون مشخص نشده است. سيد احمد كسروي كه دير زماني پيرامون نام روستاها و شهرهاي آذربايجان پژوهش كرده، اعتراف ميكند كه دربارهي منشأ واژهي تبريز به نتيجهاي نرسيده است. «من پس از جستجويي دور و دراز، معناي واژهي تبريز را متوجه نشدم. از آن رو جستجو را ادامه ندادم.» به نظر كسروي تمامي نوشتههاي موجود در كتابها يا مسائل مشهور در افواه پيرامون معناي تبريز، از دايرهي علم و منطق خارج است. در نهايت اين پژوهشگر بينتيجه بودن جستجويش را اذعان ميكند.
اصطلاح «تبريز» از سدهي 17 تاكنون توجه نه تنها دانشمندان شرق بلكه دقت دانشمندان اروپايي را برانگيخته است. شاردن در اين باره مينويسد: «من چنان شهري نميشناسم كه نام آن به اندازهي تبريز موجب مباحثه شود.» فلاندن سفير دولت فرانسه كه در سال 1841 به ايران آمده در عرض 16 روزي كه در تبريز اقامت داشت به مسئلهي نام تبريز در كنار مسائل ديگر توجه كرد. نادر ميرزا مينويسد كه بر ما معلوم نيست نام تبريز از كدام زبان است. در اين باره نميتوانم سخني بگويم.
بدين ترتيب برخي پژوهشگران در زمينهي منشأ زباني تبريز و معناي آن، با دشواري مواجه شدهاند. همراه با اين، كساني نيز كوشيدهاند تا اين نام جغرافي را از نظر معنا توضيح دهند. كساني بر اين عقيدهاند كه نام تبريز از زبان فارسي و از دو جزء تب ريز تشكيل يافته است. اينان به اين روايت استفاده ميكنند كه گويا زبيده همسر هارون الرشيد به تب دچار شده در اينجا بهبود يافته، در اينجا شهري ساخته و نام «تبريز» بر آن نهاده است.
به نظر برخي پژوهشگران اين نظريه نخستين بار توسط حمدالله مستوفي در نزهة القلوب مطرح شده است. خاقاني شرواني شاعر آذربايجاني سدهي 12 باطل بودن اين نظريه را بيان كرده ولي برخي دانشمندان سدههاي مياني به نظريهي قزويني استناد كردهاند. اين در حالي است كه نويسندهي كتاب «عجايب الدنيا» در اوايل سدهي 13 يعني خيلي پيشتر از قزويني نظريهي بناي تبريز توسط زبيده را مطرح كرده است.
با مرور منابع عربي سدههاي مياني آشكار ميشد كه زبيده خاتون در آذربايجان نبوده است. از سوي ديگر حمدالله قزويني ادعا ميكند كه زبيده خاتون در سال 175 هـ (2-791) بناي تبريز را نهاده است. حال آنكه ياقوت حموي ذكر ميكند كه در سال 25 هجري (6-645) در دورهي خلافت عثمان، عبدالله بن شبيل الاحمصي به مغان، تبريز و تيلسان (منطقهي تالش) حمله كرده و غنيمت گرفته است. اليعقوبي نويسندهي سدهي نهم در بحث از حوادث سال 141 هـ (9-758) مينويسد: «ابوجعفر، يزيدبن اسيد السلمي را به ارمنستان، يزيد بن حاتم المهلبي را براي آذربايجان والي تعيين كرد. يمانيان را به آذربايجان كوچانيد. در بين كوچندگان رواد بن المثني الازدي نيز بود. رواد از تبريز تا بذ حاكم شد.» از اينجا روشن ميشود كه نام تبريز در سال 25 آمده و نظريهي بناي تبريز در سال 175 توسط زبيده خاتون تماماً اشتباه است. به نظر اليعقوبي نام شهر نه تَبريز بلكه تِبريز است.
كساني نيز با ارائهي معني «نورفشان» براي تبريز، تاريخ بناي شهر را بيشتر به عقب برده و به آتش پرستي ارتباط ميدهند. محمد حسين خلف تبريزي برهان (سدهي 17) بناي تبريز را با آتشكدهها مربوط دانسته و عنوان كرده كه تبريز در گذشته «آذربادگان» (يعني نگهبان آتش) ناميده ميشد. شاردن هنگامي كه در تبريزبوده، به استناد گفتهي ميرزا طاهر خزانهدار ادارهي ماليهي تبريز، معني اين نام را به صورت تاب (نور) + ريز (فشان) (نور فشان) توضيح داده است.
سعيد نفيسي با ذكر اين نكته كه شكل نخستين تبريز به صورت تاب و يا تف بوده، اشاره كرده است كه اين نام با فورانهاي آتشفشاني سهند ارتباط داشته است. برخي منابع ارمني تبريز را به صورت تاورز و يا تاورژ به معناي محل انتقام ذكر كردهاند. آنگونه كه مشخص است فاوستوس نوزاندي اين نامها را در ارتباط با حوادث اواخر سدهي چهارم يعني زمان زندگي خود ذكر كرده است.
برخي نيز نام تبريز را به معناي «جنبيدن» و «شهر ناراحت» ذكر كردهاند. نخستين بار دانشمند روسي مشهور اي. برزين اين نظريه را مطرح كرد. او با تعبيراتي چون «شهري كه در آن تب ميريزد» و يا «نور فشان» موافق نبوده و مينويسد كه اين نام را بهتر ميبود كه در معناي «شهري كه ناراحتي ميآفريند» درست بدانيم. اين احتمال از نظر وقوع چندين زلزله در شهر ميتواند درست باشد. اين درست است كه زلزلههاي پياپي شهر را لرزاندهاند ولي نسبت دادن اين نام به زلزلهها پايهي علمي ندارد. م. محمدوف از ريشهي تركي اين نام سخن ميگويد. حال آنكه فعلاً بر جهان علم مشخص نيست كه اقوام ترك زبان در جايي كه «تاوري»، «تارماكيس» و «تاورژ» نام داشته، سكونت گزيدهاند.
تارويي- تارماكيس شكل اوليهي نام تبريز است. همچنان كه در بالا گفته شد نختسين بار سارگن دوم در كتيبهاي كه به زبان آشوري و در شرح نبردش با اورارتو در سال 714 پ.م نوشته، در اين باره بحث نموده است. دانشمند معروف شوروي اي. دياكونف و ا. عليف در آثار پژوهشي خود دربارهي مادها، پيرامون تبريز نيز اطلاعاتي دادهاند.
تارويي- تارماكيس يا همان تبريزي كه در كتيبهي سارگن از آن نام برده شده، در محل كنوني و يا كمي آن طرفتر قرار داشت. بدين ترتيب «تبريز» كنوني نخستين بار به شكل «تارويي- تارماكيس» آمده و بعدها در منابع عربي به صورت «تَبريز» و «تِبريز» و در منابع پارسي «تَبريز»، در منابع پيش از ميلاد به گونهي «تاورژ»، «داورژ» و در لهجهي محل آذربايجان به شكل «تربيز» قيد شده است.
دربارهي «تارويي- تارماكيس» كه شكل اوليهي «تبريز» است، ملاحظات مشخصي از نظر ريشه شناسي وجود دارد. اي. دياكونف و ع. فاضلي اين واژه را در زبان آشوري قديم به معناي «قلعهي دو لايه» گرفتهاند و خ. هيوبرگ و اي. گرانتوفسكي بر مبناي اوستا، آن را در معناي «ديو»ي كه با «تائوري» الهي شده آوردهاند. ولي به نظر ما اين نام با توري، نام باستان كوه سرخاب ارتباط دارد. كلاويخو مينويسد كه «تبريز دشتي در ميان دو كوه جاي گرفته است. كوههاي سمت چپ آن تا اطراف شهر گستردهاند. در شمال آن نيز رشته كوههايي وجود دارند.» شهر تبريز از سه سمت شرق به سرخاب، غرب به يانيق و جنوب به سهند محدود است.
كنتاريني كه نام تبريز را با كوه ارتباط داده، مينويسد كه: «در نزديكي اين شهر چند كوه سرخ فام مشاهده ميشود. ميگويند كه كوههاي توري ناميده ميشوند.» به نظر ما اين بايد كوه سرخاب باشد. توماس هربرت و آدام اولئاريوس نيز اشاره ميكنند كه نام تبريز از كوهي به نام «تاوروز» برداشته شده است. چرا كه اين شهر در دامنهي همين كوه است. آدام اولئاريوس مينويسد كه امروزه تبريز در دامنهي كوهي به نام «توروس» واقع شده است.
با در نظر گرفتن موارد فوق اين احتمال پيش ميآيد كه تارويي نام باستان تبريز با نام تارويي يا توري كه نام كوه سرخاب بوده، ارتباط دارد. نام اين كوه نيز در گذشته تائوري و يا تووري بوده است. بدين ترتيب با افزودن حرف (ز) به آخر «تارويي» «تاوري» و «تائوري» واژهي «تاورژ»، «داورژ»، «توريز» و «تبريز» به وجود آمده است. بيترديد اين مطلب در حد يك احتمال است و پژوهشهاي آينده، تكليف قطعي آن را روشن خواهد كرد.
___________________
. حتي تيمور خود گفته بود تبريز چنان قدمتي دارد كه هيچكس نمي داند چه زماني به وجود آمده است. ن.ك: احمدكاويان پور. تاريخ عمومي آذربايجان. اورميه. 1346. ص 127 به نقل از كتاب منم تيمور جهانگشا.»
. تاورنيه ص 66، شاردن جلد 2. صص 412 و 413
. ن.ك: مرآت البلدان ناصري. ص 362
. همان. ص 341
. نادرميرزا. تاريخ تبريز. ص 17
. مرآت البلدان ناصري. ص 342. مينورسكي. تاريخ تبريز. صص 7و8
. فاوستوس بوزاند.. صص 113، 114 و 119
. همان. صص 146-149
. سفرنامه جكسون. ترجمهي منوچهر اميري. تهران. 1352. ص 57 و 70
. همان.
. همان.
. همان.
. هخامنشيان از 550 تا 331 پيش از ميلاد و اشكانيان از 248 پيش از ميلاد تا 227 ميلادي حكمراني داشتند.
. نادرميرزا. همان. ص 18
. مينورسكي. تاريخ تبريز. ص 7
. احمد كسروي. آذري يا زبان باستان آذربايگان. تهران. 1304. ص4
. جمال الدين فقيه. آتروپاتكان و نهضت ادبي. تهران. 1346. ص 23
. F.Angels. Ailanin khusisi mul;iatinin va dovlatin manshai. Asarnashr. Baki. 1971. se. 180
. ن.ك: مقاله اي.م.دياكونف. درباره اورارتو. 1952. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 1. صص 96 و 97
. همان. صص 317 و 327
. ن.ك: كتاب تاريخ ماد از اقرار عليف. باكو 1960. صص 40 و 42 همچنين: تاريخ ماد. از دياكونف. مسكو. 1956. ص 88 و تاريخ ماننا از كاشاكاي. باكو. 1977. صص 44،48، 64 و 65
- Abdollah fazeli. Tabriz shaharinin gadim tarikhinindan. Azarbaijan jurnali. 1971. No.20. se. 44, 48, 64 , 65
. دياكونف. همان. ص 218. عليف. همان. صص 212-216. كاشاكاي. همان. ص 57
. براي آگاهي بيشر ن.ك: به مقالهي دياكونف دربارهي تاريخ اورارتو. . 1951. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 2. صص317، 327
. دياكونف. همان. ص 326
. ن.ك: مقالهي اي.م.دياكونف. دربارهي اورارتو. 1952. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 1. صص 96 و 97
. اولخو در شمال درياچه اورميه و در نزيكي مرند كنوني جاي گرفته است. ن.ك: مقالهي مليكيشويلي دربارهي تاريخ اورارتو. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. 1951. شمارهي 4. صص 23
. ن.ك: به مقالهي دياكونف دربارهي تاريخ اورارتو. . 1951. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 2. ص317
. عبدالله فاضلي. همان. ص 72
. مليكيشويلي. همان. ص 23
. اقرار عليف. همان. ص 213
. ن.ك: مقالهي اي.م.دياكونف. دربارهي اورارتو. 1952. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 1. ص99
ن.ك: مقالهي ق.آ. دژده و ش. اسمي زاده. دربارهي تاريخ تبريز. مجلهي آكادمي علوم اتحاد شوروي. 1968. شماره2.
. تاريخ اليعقوبي. بيروت. جلد2. ص 371. تاريخ الامم والملوك. طبري. جلد1. ص 30. البلاذري. فتوح البلدان. ليدن. ص 331. ابن فقيه. كتاب البلدان. ص 284
. براي آگاهي بيشتر دربارهي زلزلههاي تبريز ن.ك:
- C.A. Onollahi. Tabrizda bash veran zalzalar hagginda.. Azrabaian SSR EA maruzalari. 1976. No. 1. s. 98-101
. كسروي. همان. ص 10
. شاردن. جلد2. ص 412
. ن.ك: مرآت البلدان ناصري. ص 376
. نادرميرزا. همان. ص15
. خاقاني شيرواني ميگويد:
نه تب اول حرف تبريز است ليك صحت رسان هر نفر است
ديدي آن جانور كه زايد مشك نامش آهو و او همه هنر است
. عجايب الدنيا. ورقهي 200
. نزهة القلوب. تهران. 1958. ص 85
. ياقوت حموي. معجم البلدان. تهران. جلد1. ص 174
. تاريخ اليعقوبي. جلد 2. ص 371
. همان. ص 371
. محمدحسين بن خلف تبريزي. برهان قاطع. كلكلته. 1860. ص 17
. شاردن. جلد2. صص 414 و 415. مرآت البلدان ناصري. ص 356
. سعيد نفيسي. فرهنگنامه پارسي. تهران. 1319. ص 79
. فاوستوس بوزاند. همان. صص 113و 119
. И. Н. Березин. Путешествие по северной Перcии. Казань. 1853. p.53
. ن.ك: مقالهي م. محمدوف. دربارهي جغرافياي تبريز. مجلهي آكادمي علوم جمهوري آذربايجان. 1974. شمارهي4. صص 72-74
. تارويي تارماكيس نام پيشين تبريز است. ن.ك:
دياكونف. همان ص 216. همچنين مقالهي دياكونف دربارهي تاريخ اورارتو. . 1951. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 2. ص335. اقرار عليف. همان. ص213.
- عبدالعلي كارنگ. قديمترين مأخذ دربارهي نام تبريز. نشريهي دانشكدهي ادبيات. 1345. شمارهي 2. ص 175
- ن.ك: كتاب گرانتوفسكي دربارهي تاريخ ايران. مسكو. 1970. ص 280
- عبدالله فاضلي. همان. ص73
- شمس الدين سامي در سخني بي اساس ميگويد كه به شهر تبريز «غراقه» ميگويند. ن.ك:
شمس الدين سامي. قاموس الاعلام. جلد1. استانبول. 1306 هجري. ص 28
. ن.ك: مقالهي دياكونف دربارهي تاريخ اورارتو. . 1951. مجلهي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شمارهي 2-4.
. دياكونف. تاريخ ماد. ص 216. اقرار عليف. تاريخ ماد. ص 213
. دياكونف. همان. ص 216. گرانتوفسكي. همان. صص 280-283
ن.ك: سفرنامهي كلاويخو. صص161و 162
. طباطبايي محمدرضا. تاريخ اولاد الاطهر. تبريز. 1304هجري. صص 132 و 133
. كنتاريني. سفرنامهي ونيزيان در ايران. ص 135
. Tomas Herbert. Travels in Persia. (1627-1629). Abridged and ed. Bu sir William Foster, London. 1928. p.312,314
همچنين ن.ك به كتاب آدام اولئاريوس درباره