ريشه يابي نام تبريز

یازار :   TurkYasha

نويسندگاني كه نامشان در بالا آمده، موقعيت تبريز را به درستي مشخص نمي‎كنند. در واقع تبريز در دامنه‎ي كوه سرخاب جاي مي‎گيرد. كوه سرخاب با بلندي 400- 500 به رنگ قرمز از طرف شمال و شمال شرق تبريز را احاطه كرده است. شهر با آب رودهاي آجي چاي و مهران چاي آبياري مي‎شد. مهران چايي از وسط شهر جاري بود. در كتيبه‎ي سارگن دوم آمده است كه شهر با كانال‎هايي پر از آب احاطه شده است. احتمالاً اين كانال‎ها از آب مهران چاي و آجي چاي پر مي‎شدند.
درباره‎ي زمان بناي تبريز نظرات مختلفي ارائه شده است. نادرميرزا با انتساب بناي تبريز به دوره‎ي ساسانيان مي‎نويسد: «شدني است كه اساس تبريز را خسرو نهاده، بعدها به ويراني گراييده و به روستايي بدل شده است.» محمد حسن خان صنيع الدوله و ولاديمير مينورسكي با نظر نادرميرزا موافق هستند.
فاوستوس مورخ ارمني كه حوادث سده‎ي چهارم را تا 387 م. در اثر خود آورده، جنگ شاهپور دوم ساساني (379-309) را با واساگ سردار ارمني در سال‎هاي 6-375 در تبريز به تصوير كشيده است: «… پادشاه ايران با سپاهيان خود به ارمنستان و سپس آترو پاتنه هجومي ترتيب داد. ارتش ايران در تاورژ اردو زد. واساگ با سپاه 200 هزار نفري خود، قرارگاه پادشاه ايران را در آنجا آتش زد. در آنجا تصوير پادشاه را يافته و با پيكان آن را دريد.»
سطرهايي كه به نقل از فاوستوس بوزاندي آورده شد، وجود تبريز را به عنوان شهري بزرگ در سده‎ي چهارم ثابت مي‎كند. سپاهيان ايران و ارمنستان در اينجا جنگيدند. به دليل اهميت نظامي تبريز، قرارگاه شاهي و قسمت اصلي ارتش ايران در آنجا مستقر بود. بي‎ترديد شهري كه در سده‎ي چهارم بزرگ بوده، مي‎بايد خيلي پيشتر بنا شده باشد.
جكسون استاد آداب، رسوم، دين و ادبيات ايران در دانشگاه كلمبيا كه در 1903 به تبريز آمده، مي‎نويسد:
«تبريز چنان شهري است كه تاريخ بناي آن دانسته نيست. ولي رقم هزار سال را مي‎توان براي سن آن جزئي شمرد. ايرانيان ادعا مي‎كنند كه زبيده خاتون همسر هارون الرشيد بناي شهر را نهاده است. بدين ترتيب آنان قدمت آن را ناديده مي‎گيرند. درست است كه چشمه‎اي به نام زبيده در تبريز وجود دارد. با اينحال اين شهر در دوره‎ي ساسانيان يعني 400 سال قبل از زبيده موجود بوده است.» جكسون كمي بعد مي‎نويسد: «در تبريز از زير زمين سكه‎هايي بيرون مي‎آيد. من يك مهر و چند سكه مربوط به دوره‎ي ساساني و پارفيا را ديدم. اين مهر را قطعاً مي‎توان به دوره‎ي هخامنشيان مربوط دانست… مهر به شكل تخم مرغ بود. اندازه‎ي آن 25 ميلي متر بود. در اين مهر سنگ سرخ ياقوتي بود كه بر آن تصوير شاه يا جنگاوري حك شده بود. او با خنجري دو تيغه‎اي در حال كشتن حيوان وحشي عجيب الخلقه‎اي بود. اين تصوير به تصاوير روي سنگ‎ها تخت جمشيد شبيه است.» جكسون ادامه مي‎دهد: «ظريف كاري روي اين مهر ثابت مي‎كند كه اين مهر بعدها بر اساس تصاوير ديگر ساخته نشده است. هيچ دليلي براي جعلي بودن آن وجود ندارد.»
جكسون نشان مي‎دهد كه پژوهشگراني همچون ويليام هيزوارد دانشمند آمريكايي انتساب اين مهر به هخامنشيان را تصديق مي‎كنند. بدين ترتيب انتساب اين سكه‎ها به ساسانيان و پارفيا و مهر به هخامنشيان، اين امكان را فراهم مي‎آورد كه احتمال دهيم، تبريز در سده‎هاي هفتم تا چهارم پيش از ميلاد موجود بوده است.
برخي نظرات درباره‎ي قدمت شهر تبريز ابراز شده است. نادرميرزا مي‎نويسد كه تبريز بيش از سده‎ي هشتم جايي آباد بوده و حصاري داشته است. مينورسكي با اساس قرار دادن واژه‎ي «داورژ» اين شهر را به دوره‎ي پارفيا و حتي پيش از ساسانيان منسوب مي‎داند. احمد كسروي تبريز را در فهرست قديمي‎ترين شهرها آورده است. جمال الدين فقيه دانشمند ايراني معاصر اشاره مي‎كند كه تبريز حتي مي‎تواند از قديمي‎ترين و نامدارترين شهرهاي مادها به شمار آيد.
نظر دانشمنداني كه نامشان در بالا آمد، به استثناي جكسون بي اساس بوده و مبتني بر مدرك و دليلي نيست. آنچنان كه معلوم است هيچ شهري به يكباره پديد نمي‎آيد. شرايط اقتصادي و اجتماعي معيني براي پيدايش آن لازم نيست. شهرها با پيدايش طبقات و دولت به وجود مي‎آيند. از سوي ديگر از قديم شهرها در جاهايي مساعد براي دفاع در برابر دشمن ساخته شدند. فردريك انگلس مي‎نويسد: «شهر جايي است كه حصارهاي سنگي، كنگره‎ها، خانه‎هاي آجري يا سنگي طايفه يا اتحادي از طايفه‎ها را در بر مي‎گيرد. اين ترقي بسيار بزرگ هنر ساختمان را مي‎رساند. ولي هم زمان علامتي از افزايش خواسته‎هاي دفاعي و خطر است. ثروت به سرعت افزايش مي‎يافت ولي مانند ثروت شخص‎هاي ديگر…»
سخنان انگلس مي‎تواند به تبريز نيز مربوط باشد. در سده‎ي هشتم قبل از ميلاد، قلعه‎اي با دو لايه استحكامي وجود داشته است. اطراف قلعه را خندق‎هايي پر از آب احاطه مي‎كرد. ديوارهاي دفاعي از قديم يك علامت تمايز شهر از روستا بوده است. شهرهاي قديم همراه با داشتن نقش (اقرار)، نقش تجارت و هنري نيز دارا بوده‎اند. همچنان كه در كتيبه‎ي سارگن دوم ديده مي‎شود، در آنجا (تبريز) انبار غله، گله‎ي اسب و ارزاق مختلف وجود داشت. مساحت شهر آنقدر بزرگ شده بود كه اهالي اطراف آن نيز به همراه حمله‎ي سارگن در آنجا گرد آمده بودند. تمامي اين دلايل ثابت مي‎كند كه تبريز در سده‎ي هشتم پيش از ميلاد شهري بزرگ بوده است. گفتني است كه در دوره‎ي مورد بحث، تبريز شهري در قلمرو دولت ماننا بود.
به طور كلي تشكيل شهرها در آذربايجان به اواسط هزاره‎ي دوم پيش از ميلاد باز مي‎گردد. از كتيبه‎ي سارگن دوم مشخص مي‎شود كه شهرهايي همچون ايزيرتو، اوشكايا (اسكوي كنوني)، آنياشتانيا، اولخو و… در اراضي ماننا موجود بوده است.
شهر تارويي- تارماكيس (تبريز) در حوزه‎ي آجي چاي، جنوب كوه سرخاب، شمال سهند و شرق درياچه‎ي اروميه به ميدان جنگ تبديل شده بود. پيش از شرح كتيبه‎ي سارگن دوم، موقعيت جغرافيايي تبريز را در اين دوره به صورت مختصر مرور مي‎كنيم. به هنگام تشكيل دولت ماننا سه نيم ناحيه در حوزه‎ي درياچه‎ي اورميه موجود بود. يكي از آنها «قيلزان» در سواحل غرب درياچه بود. دومي ناحيه‎ي جنوب درياچه با مركزيت زاموا بود. همين ناحيه اساس حيات اقتصادي ماننا را در خود داشت. سومين ناحيه در شرق درياچه‎ي اورميه قرار داشت. كوه سهند اين ناحيه را به دو قسمت تقسيم مي‎كرد. جنوب سهند «اويشديش» (تقريباً غرب مراغه) در قلمرو ماننا بود. قسمتي كه شامل تبريز كنوني بود يعني منطقه‎ي آجي چاي، به صورت مستقل محل زندگي طايفه‎ي دامي بود. اين قسمت به نسبت دو ناحيه‎ي ديگر از نظر اقتصادي بسيار پيشرفت كرده بود. در اينجا باغداري و صيفي كاري به صورت گسترده وجود داشت.
در آن اراضي كه دولت اورارتو اشغال كرده بود، كانال‎ها كشيده شدند. آشوريان مانع اين كار بودند. در سده‎ي هشتم پيش از ميلاد، دولت ماننا تابع اورارتو و آشور نبوده و خود به صورت مستقل عمل مي‎كرد. در دوره‎ي حاكميت ايرانزو، شهر ايزيرتو يا ايزيرتا به عنوان پايتخت ماننا از نظر اقتصادي و نظامي مركزيت داشت. ولي كشمكش‎هاي داخلي پس از مرگ ايرانزو به سستي و ضعف آن انجاميد. سارگن دوم با استفاده از فرصت به ماننا لشكر كشيد. در كتيبه‎اي كه نبردهاي سارگن دوم را به زبان آشوري در سال 714 پيش از ميلاد به تصوير كشيده، نام 21 شهر آمده است.
سارگن دوم در هفتمين سال پادشاهي‎اش (سال 717 پ. م) به قلمرو ماننا داخل مي‎شود. او پس از تصرف اوشكايا به قلعه‎ي استحكام يافته‎ي تارويي- تارماكيس مي‎رسد. اين قلعه كه در منطقه‎ي باري قرار داشت، بسيار استوار بود. از كتيبه‎ي سارگن پيداست كه دالي‎ها در شهر مي‎زيستند. سارگن دوم به اوشكايا در مرز اورارتو مي‎رسد. او پس از تصرف اوشكايا و آنياشتانيا، قلعه‎هاي تارويي-تارماكيس را در محل تبريز كنوني يا كمي آن طرفتر اشغال مي‎كند. سارگن در كتيبه چنين مي‎گويد: «ديوارهاي دژ تارماكيس دو لايه بود. در اينجا خندقي به اندازه‎ي فرات است و اطراف را جنگل‎هايي پر پشت احاطه كرده‎اند. بناهاي زيبايي در شهر وجود دارند.»
شهر در اين كتيبه تارويي- تارماكيس ناميده شده و همچنين از اولخو نيز نام برده است. در اين كتيبه به هنگام بحث از بناهاي شهر بيان شده است كه در اين بناها درختان سدر براي ساخت ستون مورد استفاده قرار گرفته‎اند. در اينجا سدهاي محكمي وجود دارد. تمامي ارزاق و دواب مورد نياز سپاه در اينجا نگهداري مي‎شد. اسب‎هاي مورد نياز سپاه نيز در اينجا پرورش مي‎يافتند. ساكنان نواحي اطراف از ترس در اينجا گرد آمده بودند.
«هنگامي كه من به شهر تارماكيس يورش بردم اهالي آنجا را ترك گفته و به صحراها گريختند. اين سرزمين را به چنگ آوردم. در جاهايي مسكوني كه به وضع جنگي استحكام يافته بودند نبرد كردم. ديوارهاي همان دژها را تا به پي ويران كرده با خاك يكسان نمودم. خانه‎هاي داخل دژ را آتش زدم. آذوقه‎ي فراوان ساكنان آنجا را در آتش سوزاندم. انبارها انباشته از جو را گشوده و آذوقه‎ي سپاهيان بي شمارم را تأمين نمودم. 30 روستاي اطراف دژ را سوزاندم. دود بر آسمان برخاست.»
از نوشته‎ي موجود در كتيبه معلوم مي‎شود كه اهالي تارماكيس در برابر هجوم سپاهيان سارگن دوم ايستادگي جانانه‎اي كرده‎اند. از سوي ديگر گرد آمدن اهالي اطراف در اينجا، وجود انبارهاي آذوقه و نيروهاي سواره ثابت مي‎كند كه تارماكيس در سال 714 پ. م شهري بزرگ بوده است. علاوه بر اين تارماكيس به دليل دارا بودن دژها و ديوارهاي بزرگ و جاي گيري در شمال كوه سهند، اهميت نظامي فراواني داشته است. خود دژ با آب محاصره شده و با خندق‎هايي عميق احاطه شده بود. مليكيشويلي تارويي- تارماكيس را شهري استحكام يافته مي‎نامد. اقرار عليف نيز به درستي تارويي- تارماكيس را تاوريز (تبريز) ناميده است.
در كتيبه از زيبايي بناهاي موجود در تارماكيس بحث مي‎شود. اين نيز پيشرفت معماري آن دوره را نشان مي‎دهد. اهالي تارماكيس عبارت از جنگجويان داوطلب بودند. آنان كشت و زرع داشته‎اند. زمين‎هاي رعيت داخل در زمين‎هاي اربابي بود. كانال‎هاي موجود در اينجا تنها براي زمين‎هاي دولتي به كار نمي‎رفت. صاحبان مزارع خصوصي حتي از كانال‎هاي اربابي استفاده مي‎كردند. بيشتر اسيراني كه از تارماكيس گرفته شده، كارگران باغ‎ها و كارگاه‎هاي صنعتي شاهي بوده‎اند. چرا كه در مراكز انضباطي اورارتو كارگاه‎هاي صنعتي شاهي بزرگي وجود داشتند.
آنچنان كه پيداست شهرها هيچ كدام به يكباره پديد نمي‎آيند. طبق نوشته‎ي كتيبه، از آنجا كه تبريز در سده‎ي هشتم پ.م موجود بوده احتمال دارد كه اين شهر در اواخر هزاره‎ي دوم پ.م شكل يافته باشد. بدين ترتيب با اين محاسبه، تبريز به عنوان يك شهر با تاريخي 3 هزار ساله است. در 1960 باستان شناسان انگليسي در قره تپه (يانيق تپه) در 30 كيلومتري جنوب غرب، خانه‎هايي با ديواره‎هاي گلي و آجر نپخته مربوط به 2100-1900 پ.م يافتند. در اينجا كارگاه و انبار آذوقه نيز موجود است. اين دلايل نشان مي‎دهد كه اهالي تبريز و اطراف آن از بسيار قديم به صنعت اشتغال داشتند.
بدين ترتيب همچنان كه تبريز در سده‎ي هشتم پ.م شهري آباد بوده، در نتيجه‎ي هجوم سارگن دوم تماماً ويران شده، سپس بازسازي شده و در سده‎ي چهارم و سوم به شهري بزرگ تبديل شده است. جالب است كه تقريباً از همان دوره يعني سده‎هاي سوم و چهارم پ.م تا اوايل سده‎ي هفتم به نام تبريز در منابع برخورد نمي‎شود. تنها در دوره‎ي هجوم عرب‎ها به آذربايجان، نام تبريز به ميان مي‎آيد. در نيمه‎ي نخست سده‎ي نهم تبريز دژي شده و در اواسط همان سده گسترش يافته و مستحكم شده است. وجناء بن رواد در آنجا دربار و استحكامات دفاعي بر پا كرده بود. احتمالاً تبريز چندين بار در معرض زلزله يا هجوم دشمنان ويران و به قصبه‎اي تبديل شده و سپس دوباره از نو مركز تجارت و صنعت شده است.
ريشه‎ي واژه‎ي «تبريز» تاكنون مشخص نشده است. سيد احمد كسروي كه دير زماني پيرامون نام روستاها و شهرهاي آذربايجان پژوهش كرده، اعتراف مي‎كند كه درباره‎ي منشأ واژه‎ي تبريز به نتيجه‎اي نرسيده است. «من پس از جستجويي دور و دراز، معناي واژه‎ي تبريز را متوجه نشدم. از آن رو جستجو را ادامه ندادم.» به نظر كسروي تمامي نوشته‎هاي موجود در كتاب‎ها يا مسائل مشهور در افواه پيرامون معناي تبريز، از دايره‎ي علم و منطق خارج است. در نهايت اين پژوهشگر بي‎نتيجه بودن جستجويش را اذعان مي‎كند.
اصطلاح «تبريز» از سده‎ي 17 تاكنون توجه نه تنها دانشمندان شرق بلكه دقت دانشمندان اروپايي را برانگيخته است. شاردن در اين باره مي‎نويسد: «من چنان شهري نمي‎شناسم كه نام آن به اندازه‎ي تبريز موجب مباحثه شود.» فلاندن سفير دولت فرانسه كه در سال 1841 به ايران آمده در عرض 16 روزي كه در تبريز اقامت داشت به مسئله‎ي نام تبريز در كنار مسائل ديگر توجه كرد. نادر ميرزا مي‎نويسد كه بر ما معلوم نيست نام تبريز از كدام زبان است. در اين باره نمي‎توانم سخني بگويم.
بدين ترتيب برخي پژوهشگران در زمينه‎ي منشأ زباني تبريز و معناي آن، با دشواري مواجه شده‎اند. همراه با اين، كساني نيز كوشيده‎اند تا اين نام جغرافي را از نظر معنا توضيح دهند. كساني بر اين عقيده‎اند كه نام تبريز از زبان فارسي و از دو جزء تب  ريز تشكيل يافته است. اينان به اين روايت استفاده مي‎كنند كه گويا زبيده همسر هارون الرشيد به تب دچار شده در اينجا بهبود يافته، در اينجا شهري ساخته و نام «تبريز» بر آن نهاده است.
به نظر برخي پژوهشگران اين نظريه نخستين بار توسط حمدالله مستوفي در نزهة القلوب مطرح شده است. خاقاني شرواني شاعر آذربايجاني سده‎ي 12 باطل بودن اين نظريه را بيان كرده ولي برخي دانشمندان سده‎هاي مياني به نظريه‎ي قزويني استناد كرده‎اند. اين در حالي است كه نويسنده‎ي كتاب «عجايب الدنيا» در اوايل سده‎ي 13 يعني خيلي پيشتر از قزويني نظريه‎ي بناي تبريز توسط زبيده را مطرح كرده است.
با مرور منابع عربي سده‎هاي مياني آشكار مي‎شد كه زبيده خاتون در آذربايجان نبوده است. از سوي ديگر حمدالله قزويني ادعا مي‎كند كه زبيده خاتون در سال 175 هـ (2-791) بناي تبريز را نهاده است. حال آنكه ياقوت حموي ذكر مي‎كند كه در سال 25 هجري (6-645) در دوره‎ي خلافت عثمان، عبدالله بن شبيل الاحمصي به مغان، تبريز و تيلسان (منطقه‎ي تالش) حمله كرده و غنيمت گرفته است. اليعقوبي نويسنده‎ي سده‎ي نهم در بحث از حوادث سال 141 هـ (9-758) مي‎نويسد: «ابوجعفر، يزيدبن اسيد السلمي را به ارمنستان، يزيد بن حاتم المهلبي را براي آذربايجان والي تعيين كرد. يمانيان را به آذربايجان كوچانيد. در بين كوچندگان رواد بن المثني الازدي نيز بود. رواد از تبريز تا بذ حاكم شد.» از اينجا روشن مي‎شود كه نام تبريز در سال 25 آمده و نظريه‎ي بناي تبريز در سال 175 توسط زبيده خاتون تماماً اشتباه است. به نظر اليعقوبي نام شهر نه تَبريز بلكه تِبريز است.
كساني نيز با ارائه‎ي معني «نورفشان» براي تبريز، تاريخ بناي شهر را بيشتر به عقب برده و به آتش پرستي ارتباط مي‎دهند. محمد حسين خلف تبريزي برهان (سده‎ي 17) بناي تبريز را با آتشكده‎ها مربوط دانسته و عنوان كرده كه تبريز در گذشته «آذربادگان» (يعني نگهبان آتش) ناميده مي‎شد. شاردن هنگامي كه در تبريزبوده، به استناد گفته‎ي ميرزا طاهر خزانه‎دار اداره‎ي ماليه‎ي تبريز، معني اين نام را به صورت تاب (نور) + ريز (فشان) (نور فشان) توضيح داده است.
سعيد نفيسي با ذكر اين نكته كه شكل نخستين تبريز به صورت تاب و يا تف بوده، اشاره كرده است كه اين نام با فوران‎هاي آتشفشاني سهند ارتباط داشته است. برخي منابع ارمني تبريز را به صورت تاورز و يا تاورژ به معناي محل انتقام ذكر كرده‎اند. آنگونه كه مشخص است فاوستوس نوزاندي اين نام‎ها را در ارتباط با حوادث اواخر سده‎ي چهارم يعني زمان زندگي خود ذكر كرده است.
برخي نيز نام تبريز را به معناي «جنبيدن» و «شهر ناراحت» ذكر كرده‎اند. نخستين بار دانشمند روسي مشهور اي. برزين اين نظريه را مطرح كرد. او با تعبيراتي چون «شهري كه در آن تب مي‎ريزد» و يا «نور فشان» موافق نبوده و مي‎نويسد كه اين نام را بهتر مي‎بود كه در معناي «شهري كه ناراحتي مي‎آفريند» درست بدانيم. اين احتمال از نظر وقوع چندين زلزله در شهر مي‎تواند درست باشد. اين درست است كه زلزله‎هاي پياپي شهر را لرزانده‎اند ولي نسبت دادن اين نام به زلزله‎ها پايه‎ي علمي ندارد. م. محمدوف از ريشه‎ي تركي اين نام سخن مي‎گويد. حال آنكه فعلاً بر جهان علم مشخص نيست كه اقوام ترك زبان در جايي كه «تاوري»، «تارماكيس» و «تاورژ» نام داشته، سكونت گزيده‎اند.
تارويي- تارماكيس شكل اوليه‎ي نام تبريز است. همچنان كه در بالا گفته شد نختسين بار سارگن دوم در كتيبه‎اي كه به زبان آشوري و در شرح نبردش با اورارتو در سال 714 پ.م نوشته، در اين باره‎ بحث نموده است. دانشمند معروف شوروي اي. دياكونف و ا. عليف در آثار پژوهشي خود درباره‎ي مادها، پيرامون تبريز نيز اطلاعاتي داده‎اند.
تارويي- تارماكيس يا همان تبريزي كه در كتيبه‎ي سارگن از آن نام برده شده، در محل كنوني و يا كمي آن طرف‎تر قرار داشت. بدين ترتيب «تبريز» كنوني نخستين بار به شكل «تارويي- تارماكيس» آمده و بعدها در منابع عربي به صورت «تَبريز» و «تِبريز» و در منابع پارسي «تَبريز»، در منابع پيش از ميلاد به گونه‎ي «تاورژ»، «داورژ» و در لهجه‎ي محل آذربايجان به شكل «تربيز» قيد شده است.
درباره‎ي «تارويي- تارماكيس» كه شكل اوليه‎‎ي «تبريز» است، ملاحظات مشخصي از نظر ريشه شناسي وجود دارد. اي. دياكونف و ع. فاضلي اين واژه را در زبان آشوري قديم به معناي «قلعه‎ي دو لايه» گرفته‎اند و خ. هيوبرگ و اي. گرانتوفسكي بر مبناي اوستا، آن را در معناي «ديو»ي كه با «تائوري» الهي شده آورده‎اند. ولي به نظر ما اين نام با توري، نام باستان كوه سرخاب ارتباط دارد. كلاويخو مي‎نويسد كه «تبريز دشتي در ميان دو كوه جاي گرفته است. كوه‎هاي سمت چپ آن تا اطراف شهر گسترده‎اند. در شمال آن نيز رشته كوه‎هايي وجود دارند.» شهر تبريز از سه سمت شرق به سرخاب، غرب به يانيق و جنوب به سهند محدود است.
كنتاريني كه نام تبريز را با كوه ارتباط داده، مي‎نويسد كه: «در نزديكي اين شهر چند كوه سرخ فام مشاهده مي‎شود. مي‎گويند كه كوه‎هاي توري ناميده مي‎شوند.» به نظر ما اين بايد كوه سرخاب باشد. توماس هربرت و آدام اولئاريوس نيز اشاره مي‎كنند كه نام تبريز از كوهي به نام «تاوروز» برداشته شده است. چرا كه اين شهر در دامنه‎ي همين كوه است. آدام اولئاريوس مي‎نويسد كه امروزه تبريز در دامنه‎‎ي كوهي به نام «توروس» واقع شده است.
با در نظر گرفتن موارد فوق اين احتمال پيش مي‎آيد كه تارويي نام باستان تبريز با نام تارويي يا توري كه نام كوه سرخاب بوده، ارتباط دارد. نام اين كوه نيز در گذشته تائوري و يا تووري بوده است. بدين ترتيب با افزودن حرف (ز) به آخر «تارويي» «تاوري» و «تائوري» واژه‎ي «تاورژ»، «داورژ»، «توريز» و «تبريز» به وجود آمده است. بي‎ترديد اين مطلب در حد يك احتمال است و پژوهش‎هاي آينده، تكليف قطعي آن را روشن خواهد كرد.

___________________

. حتي تيمور خود گفته بود تبريز چنان قدمتي دارد كه هيچكس نمي داند چه زماني به وجود آمده است. ن.ك: احمدكاويان پور. تاريخ عمومي آذربايجان. اورميه. 1346. ص 127 به نقل از كتاب منم تيمور جهانگشا.»
. تاورنيه ص 66، شاردن جلد 2. صص 412 و 413
. ن.ك: مرآت البلدان ناصري. ص 362
. همان. ص 341
. نادرميرزا. تاريخ تبريز. ص 17
. مرآت البلدان ناصري. ص 342. مينورسكي. تاريخ تبريز. صص 7و8
. فاوستوس بوزاند.. صص 113، 114 و 119
. همان. صص 146-149
. سفرنامه جكسون. ترجمه‎ي منوچهر اميري. تهران. 1352. ص 57 و 70
. همان.
. همان.
. همان.
. هخامنشيان از 550 تا 331 پيش از ميلاد و اشكانيان از 248 پيش از ميلاد تا 227 ميلادي حكمراني داشتند.
. نادرميرزا. همان. ص 18
. مينورسكي. تاريخ تبريز. ص 7
. احمد كسروي. آذري يا زبان باستان آذربايگان. تهران. 1304. ص4
. جمال الدين فقيه. آتروپاتكان و نهضت ادبي. تهران. 1346. ص 23
. F.Angels. Ailanin khusisi mul;iatinin va dovlatin manshai. Asarnashr. Baki. 1971. se. 180
. ن.ك: مقاله اي.م.دياكونف. درباره اورارتو. 1952. مجله‎ي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شماره‎ي 1. صص 96 و 97
. همان. صص 317 و 327
. ن.ك: كتاب تاريخ ماد از اقرار عليف. باكو 1960. صص 40 و 42 همچنين: تاريخ ماد. از دياكونف. مسكو. 1956. ص 88 و تاريخ ماننا از كاشاكاي. باكو. 1977. صص 44،48، 64 و 65
- Abdollah fazeli. Tabriz shaharinin gadim tarikhinindan. Azarbaijan jurnali. 1971. No.20. se. 44, 48, 64 , 65
. دياكونف. همان. ص 218. عليف. همان. صص 212-216. كاشاكاي. همان. ص 57
. براي آگاهي بيشر ن.ك: به مقاله‎ي دياكونف درباره‎‎ي تاريخ اورارتو. . 1951. مجله‎ي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شماره‎ي 2. صص317، 327
. دياكونف. همان. ص 326
. ن.ك: مقاله‎ي اي.م.دياكونف. درباره‎‎ي اورارتو. 1952. مجله‎ي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شماره‎ي 1. صص 96 و 97
. اولخو در شمال درياچه اورميه و در نزيكي مرند كنوني جاي گرفته است. ن.ك: مقاله‎ي مليكيشويلي درباره‎ي تاريخ اورارتو. مجله‎ي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. 1951. شماره‎ي 4. صص 23
. ن.ك: به مقاله‎ي دياكونف درباره‎ي تاريخ اورارتو. . 1951. مجله‎ي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شماره‎ي 2. ص317
. عبدالله فاضلي. همان. ص 72
. مليكيشويلي. همان. ص 23
. اقرار عليف. همان. ص 213
. ن.ك: مقاله‎‎ي اي.م.دياكونف. درباره‎ي اورارتو. 1952. مجله‎‎ي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شماره‎ي 1. ص99
ن.ك: مقاله‎ي ق.آ. دژده و ش. اسمي زاده. درباره‎ي تاريخ تبريز. مجله‎ي آكادمي علوم اتحاد شوروي. 1968. شماره2.
. تاريخ اليعقوبي. بيروت. جلد2. ص 371. تاريخ الامم والملوك. طبري. جلد1. ص 30. البلاذري. فتوح البلدان. ليدن. ص 331. ابن فقيه. كتاب البلدان. ص 284
. براي آگاهي بيشتر درباره‎ي زلزله‎هاي تبريز ن.ك:
- C.A. Onollahi. Tabrizda bash veran zalzalar hagginda.. Azrabaian SSR EA maruzalari. 1976. No. 1. s. 98-101
. كسروي. همان. ص 10
. شاردن. جلد2. ص 412
. ن.ك: مرآت البلدان ناصري. ص 376
. نادرميرزا. همان. ص15
. خاقاني شيرواني مي‎گويد:
نه تب اول حرف تبريز است ليك صحت رسان هر نفر است
ديدي آن جانور كه زايد مشك نامش آهو و او همه هنر است
. عجايب الدنيا. ورقه‎ي 200
. نزهة القلوب. تهران. 1958. ص 85
. ياقوت حموي. معجم البلدان. تهران. جلد1. ص 174
. تاريخ اليعقوبي. جلد 2. ص 371
. همان. ص 371
. محمدحسين بن خلف تبريزي. برهان قاطع. كلكلته. 1860. ص 17
. شاردن. جلد2. صص 414 و 415. مرآت البلدان ناصري. ص 356
. سعيد نفيسي. فرهنگنامه پارسي. تهران. 1319. ص 79
. فاوستوس بوزاند. همان. صص 113و 119
. И. Н. Березин. Путешествие по северной Перcии. Казань. 1853. p.53
. ن.ك: مقاله‎ي م. محمدوف. درباره‎ي جغرافياي تبريز. مجله‎ي آكادمي علوم جمهوري آذربايجان. 1974. شماره‎ي4. صص 72-74
. تارويي تارماكيس نام پيشين تبريز است. ن.ك:
دياكونف. همان ص 216. همچنين مقاله‎ي دياكونف درباره‎ي تاريخ اورارتو. . 1951. مجله‎ي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شماره‎ي 2. ص335. اقرار عليف. همان. ص213.
- عبدالعلي كارنگ. قديمترين مأخذ درباره‎ي نام تبريز. نشريه‎‎ي دانشكده‎ي ادبيات. 1345. شماره‎ي 2. ص 175
- ن.ك: كتاب گرانتوفسكي درباره‎ي تاريخ ايران. مسكو. 1970. ص 280
- عبدالله فاضلي. همان. ص73
- شمس الدين سامي در سخني بي اساس مي‎گويد كه به شهر تبريز «غراقه» مي‎گويند. ن.ك:
شمس الدين سامي. قاموس الاعلام. جلد1. استانبول. 1306 هجري. ص 28
. ن.ك: مقاله‎ي دياكونف درباره‎ي تاريخ اورارتو. . 1951. مجله‎ي پژوهشهاي تاريخي. مسكو. شماره‎ي 2-4.
. دياكونف. تاريخ ماد. ص 216. اقرار عليف. تاريخ ماد. ص 213
. دياكونف. همان. ص 216. گرانتوفسكي. همان. صص 280-283
ن.ك: سفرنامه‎ي كلاويخو. صص161و 162
. طباطبايي محمدرضا. تاريخ اولاد الاطهر. تبريز. 1304هجري. صص 132 و 133
. كنتاريني. سفرنامه‎ي ونيزيان در ايران. ص 135
. Tomas Herbert. Travels in Persia. (1627-1629). Abridged and ed. Bu sir William Foster, London. 1928. p.312,314
همچنين ن.ك به كتاب آدام اولئاريوس درباره

  • [ ]